تُنگِ تَنگ

(منِ او؛ یعنی این منِ وقف شده برای او)

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

به دستِ توست عقیقِ یَمَن، اگر زیباست...



اگر چه سخت، کنارت ولی، سفر زیباست
مسیرِ زندگی ام با تو، پُر خطر زیباست
شکسته می خَرَم این قلبِ خسته را از تو
که در معامله با دلبران، ضرر زیباست
منم کبوترِ بامت که در اسارت عشق
میانِ دستِ تو این خانه، تنگ تر زیباست
زنی چو من به غرورِ تو سخت می مانَد
که روی پیکره ی ایستاده، سَر زیباست
مرا رکابِ تو از دور می درخشانَد
به دستِ توست عقیقِ یَمَن، اگر زیباست

فاطمه دریایی
۲۹ بهمن ۱۳۹۷


+ تقدیم به تو که «همه» ای... با عشق...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه دریایی

دفاع

یعنی وسطِ دفاع از پایان نامه، دل‌ت برا زل زدن به چشماش از فاصله ی بیست سانتی، تنگ بشه و آب ببندی به دو فصلِ آخر که زودتر از شرِ این فاصله ی چند متری راحت شی...

+ فدای چشاش که داور گفت فصلِ آخرو باید بیشتر روش مانور میدادی! ما مانورمونو دورِ یار می گردیم :)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه دریایی

برای حاج کاظمِ آژانس شیشه ای

ندیده بودمش، هنوز هم ندیده ام‌ش، تو هم شرم داشتی سرت را بالا بیاوری و چشم هام را نگاه کنی، چه رسد به اینکه صدایم کنی!
حاج کاظم شدی و صدای پرویز پرستویی را برام فرستادی: فاطمه...فاطمه ی عزیز...
ندیده ام‌ش اما نامه ی حاج کاظم را به فاطمه بارها و بارها شنیده ام...
حاج کاظم! غم هات را برایم بنویس و هزار بار صدام کن:
فاطمه، فاطمه ی عزیز... من هم هر هزار بار می گویم: جانِ فاطمه...
+ این منِ وقف شده برای او، اینجا دیگر تنها از او می نویسد... حاج کاظم
۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فاطمه دریایی