شهریوری تو، مطلعِ انگور چشم توست
مهر منی، مقدمه ی نور چشم توست
چشمِ بد از تو دور که در این شبِ شدید
آن شعله ای که می وزد از دور چشم توست
در سایه ی کمانچه ی شیرینِ ابرویت
تلفیقی از ترانگی و شور چشم توست
خونِ چقدرها منِ عاشق به گردنش
در این زمانه، تالی تیمور چشم توست
گنجینه ای است شعر من از برکت شما
فیروزه ی نفیسِ نشابور چشم توست
هر جا کمی  ز خمره ی خرم دمی زدم
یک استعاره بوده که منظور چشم توست
می خواستم هنوز غزل باشم و نشد
آنجا که نطقِ شعرشده کور، چشم توست...
#آرش_شفاعی

+این غزل را اول بار، روز تولدش _یا شاید حوالی اش_ از کتابی که برده بودم بهش هدیه دهم، توی انجمن شعر خواندم! استاد از شعر و کتاب خوشش آمد، ناچار کتاب را به استاد بخشیدم! ناچار، اما خوشحال از اینکه مثلِ این روزها لوس بازی ام زیاد نبود و اول کتاب براش تقدیم نامه ننوشته بودم! 
+خلاصه که تولدت پیشاپیش بر من هزاران بار فرخنده شهریوری جان ⁦❤️⁩

 

#سی_و_یک_سالگی_عزیزترینم

#دو_شهریور