تُنگِ تَنگ

(منِ او؛ یعنی این منِ وقف شده برای او)

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

از کلونِ مردانه ات

به سینه ات می کوبد
خودکار های توی جیبِ سمت چپ‌ت تکان می خورند
هوای اتاق به هم می ریزد
لبخندت با عطر روی گونه ها و عطرِ پیراهن‌ت می آمیزد

طوفانی به راه انداخته ای مؤمن!
نمی ترسی منِ دریا موج بردارم از این همه عطر و نسیم و دوستت دارم‌ی که با کلونِ مردانه ات به سینه ی این در می کوبی؟
از خانه خرابیِ این دل که هراسی نداری! لا اقل از خدا بترس!



+ اول بار که به آغوش‌ت کشیدم، دلم از پس لرزه ی ضربان های محکم و مردانه ی قلب‌ت فرو ریخت... خانه ی خراب هم بیخِ ریشِ صاحبش نباشد کجا باشد؟اصلا کجا می تواند باشد؟! صاحب دلم :)
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه دریایی

ای آبیِ آسمانی...


ای تو بارانی

ای آبیِ آسمانی!


+ آدمی زادِ خاکی که بغض هاش را نتواند پنهان کند، بوی خاکِ باران خورده می گیرد، چنان که تویی...

+ گِلِ من و تو را شبِ قدری به هم آغشته کرد، همان شب ها که دلتنگی بی خبر می آمد...




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه دریایی