به سینه ات می کوبد
خودکار های توی جیبِ سمت چپ‌ت تکان می خورند
هوای اتاق به هم می ریزد
لبخندت با عطر روی گونه ها و عطرِ پیراهن‌ت می آمیزد

طوفانی به راه انداخته ای مؤمن!
نمی ترسی منِ دریا موج بردارم از این همه عطر و نسیم و دوستت دارم‌ی که با کلونِ مردانه ات به سینه ی این در می کوبی؟
از خانه خرابیِ این دل که هراسی نداری! لا اقل از خدا بترس!



+ اول بار که به آغوش‌ت کشیدم، دلم از پس لرزه ی ضربان های محکم و مردانه ی قلب‌ت فرو ریخت... خانه ی خراب هم بیخِ ریشِ صاحبش نباشد کجا باشد؟اصلا کجا می تواند باشد؟! صاحب دلم :)